شاه امانالله خان، پادشاه مترقی و برنده استقلال افغانستان، رهبری بود که صد سال پیش جنگ علیه تاریکی را آغاز کرد. او لشکر نور را در مقابل لشکر تاریکی رهبری کرد و این جنگ تا هنوز همچنان ادامه دارد و نیازمند پیروزی است.
ما به حرکت تکاملی تاریخ باور داریم. حرکتی که توسط امانالله خان آغاز شده ممکن است کند شود، اما هرگز متوقف نمیشود. عناصر فکری و نمادهای آن هیچگاه محو نمیشوند و مانند جرقهای آتشین بارها و بارها سربرمیآورند و لشکر جهل و تاریکی را به لرزه میاندازند. از اینرو، باور داریم که شاه امانالله خان یک موضوع تاریخی نیست، بلکه بحثی زنده برای امروز و فردا و جنگ و جدالی روزانه با لشکر تاریکی است.
از نظر ما، پیروان نور و عناصر مترقی زمانی میتوانند در این جنگ پیروز شوند که ابتدا دشمنان و بدخواهان مکتب فکری امانی را شناسایی کنند. هر جریانی سیاسی یا فکری و هر فردی که ادعای سیاست و قدرت در افغانستان را دارد، باید ابتدا نسبیت خود را با شاه امانالله خان و حرکت مترقی او مشخص و بر اساس آرمانهای او ارزیابی کند. زیرا برای هر افغان مترقی و جریان سیاسی که به آزادی، برابری و پیشرفت اعتقاد دارد، شاه امانالله خان برای شان حیثیت یک نماد روشنایی دارد. نزدیکی یا دوری از این نماد برای ما تفکر، استقلال و آزاداندیشی هر فرد و جریان سیاسی را نشان میدهد.
تاریخ دوره شاه امانالله خان برای ما باز است و شواهد، اسناد و روایتهای بسیاری وجود دارد. اکثر افغانها میدانند که چه کسانی و با چه ابزاری حلقههای مرتجع داخلی را علیه این پادشاه مترقی تحریک کردند. نیروهای استعمارگر با چه فریب و نیرنگی یک قرن پیش زنجیره اصلاحات و پیشرفت را گسستند.
شواهد مستند و معتبر تاریخی به ما میگوید که پس از استرداد استقلال از انگلیسیها، در سراسر شبهقاره هند و شهرهای بزرگ تحت حاکمیت بریتانیا، بحث درباره موفقیت امانالله خان و شکست انگلیسیها جریان داشت. در مدت کوتاهی، امانالله خان به منبع الهامی برای همه ملتهای محکوم و محروم بخصوص مسلمانان آزادیخواه هند تبدیل شد. محبوبیت شاه امانالله خان در هند و مستعمرات بریتانیا و اخبار استقلال افغانستان امپراتوری بریتانیا را نگران کرده بود. در افغانستان، آنها با سه گروه کار کردند و وظیفه تحریک مردم علیه شاه و جلوگیری از اصلاحات جاری را به آنها سپردند.
اولین گروه، درباریان و بوروکراتهای عقبگرا بودند که مخالفان جنبش مشروطه اول نیز بودند. پس از آن، ملاهاو پیران عقبگرا که از قدیم مزدور و فرمانبردار انگلیسیها بودند و گروه سوم، غارتگران و دزدان بود که باندهای منظمی داشتند و میتوانستند امنیت شهرها و جادههای اصلی را مختل کنند و بچه سقاو نیز عضوی از آنها بود. این سه گروه به طور همزمان و هماهنگ در داخل دولت، مساجد و کوچه و شهرها علیه شاه تبلیغات گستردهای را آغاز کردند. آنها هر نوع استقلال کشور را بهعنوان کفر و اسلام ارزیابی کردند و از احساسات پاک دینی مردم برای اهداف استعماری انگلیسیها بهرهبرداری کردند. در جریان یک پروپاگاندای گسترده، دولت مستقل افغانستان به کفر متهم شد و هرگونه اقدام ملی و انسانی شاه نیز به همین ترتیب بدنام شد.
این زمانی بود که بلشویکها تازه در شمال افغانستان و در روسیه به قدرت رسیده بودند. انگلیسیها ملایان را در سراسر هند هماهنگ کردند و با بزرگنمایی خطر کمونیسم، مبارزه برای استقلال از استعمار انگلیس را در میان مسلمانان هندی منحرف کردند. در این نبرد تبلیغاتی، اصلاحات امانالله خان را به نام انقلاب بلشویکی معرفی کردند و در میان عوام به تکفیر شاه پرداختند و هر نوع امکانات مالی و جنگی را در اختیار گروههای عقبگرا و ملاهای طرفدارشان قرار دادند. در آرشیفها شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سازمان اطلاعات هند بریتانیایی، عکسهای ملکه ثریا را با بدنهای برهنه زنان ترکیب کرد و آنها را در مناطق قبیلهای منتشر کرد. در این زمان، جاسوس معروف بریتانیا در هند، لارنس که به زبان پشتو مسلط بود، با نام پیر کرمشاه وارد افغانستان شد و به این شایعات دامن زد. ملا عبدالله، معروف به ملا گود، که قریه به قریهمیگشت، در یک دستش نظامنامه امانالله خان و در دست دیگرش قرآن بود و به مردم میگفت که شما قانون بلشویکها را قبول میکنید یا قرآن را؟
متأسفانه امروز هم با همان روایت صد ساله ارتداد و کفر انگلیسی مواجه هستیم. بهجای ملا گود، با ملا هبتالله و دهها ملاهای استخباراتی دیگر روبرو هستیم. در تاریخ، ما مخالفان اصلاحات شاه امانالله خان را میشناسیم، اما لازم است که در عصر حاضر نیز طالبان و سایر اشخاص و جریانهای سیاسی و فکری را بشناسیم که با مکتب انسانی فکری امانی مخالفند. این افراد چه کسانی هستند و دلیلشان چیست؟ این موضوع برای هر فعال سیاسی افغان ضروری است که بداند.
روایتگران اسلام سیاسی:
اخوانیها و طالبان که هر دو امروزه علمداران اسلام سیاسی در افغانستان هستند و این روایت را پیش میبرند، دشمنیشان با شاه امانالله خان واضح و قابل درک است. ایدئولوژی سیاسی اسلامی یک ایدئولوژی مرتجعاست به این معنا که آنها میخواهند به گذشته بازگردند و نظام آرمانی خود را در تاریخ جستجو کنند و مثالهایی از خلافت عثمانی یا خلافت راشدین را میآورند. آنها بدون در نظر گرفتن شرایط و نیازهای مردم و عصر حاضر، پیشرفت فرهنگی چهارده قرن تمدن اسلامی را نادیده میگیرند و با یک جهش به عقب بازمیگردند و به مردم وعدههای خیالی برای بازگرداندن و اجرای نظام خلافت از دوازده یا چهارده قرن پیش میدهند.
مخالفت آنها با شاه امانالله خان به این دلیل است که او به دنبال پیشرفت مردم و کشور خود بود در حالی که هویت تاریخی، ملی، فرهنگی و اسلامی خود را حفظ میکرد.
روایتگران قومی:
این گروه از افراد و گروهها به شاه امانالله خان از دیدگاه قومی نگاه میکنند نه به عنوان یک افغان مترقی. با اینکه این افراد و گروهها شعارهای لیبرالیسم و دموکراسی میدهند، اما گاهی اخوانی، گاهی طالبان و گاهی حتی تا آن حد لیبرال میشوند که لیبرالهای غربی را نیز شگفتزده میکنند. آنها به دیدگاه و افکار یک فرد درباره آینده افغانستان توجه نمیکنند، بلکه تنها به تعلق قومی او اهمیت میدهند. اگر فردی از قوم آنها باشد، هر فکری که داشته باشد، جنایتکار، دزد، قاتل یا هرچیز دیگری باشد، برای آنها قهرمان است. اینگونه افراد تنها در غیرپشتونها نیستند، بلکه در میان پشتونها نیز وجود دارند که خود در کشوری غربی زندگی لیبرال و مرفهی دارند، اما به خاطر قومیتشان از طالبان حمایت میکنند. این دسته از افراد، چه متعلق به هر منطقه و قومی باشند، مخالف شاه امانالله خان هستند.
حامیان شاه محمد ظاهرشاه:
مخالفت خانواده نادرخان با شاه امانالله خان به دلیل قدرت و حاکمیت در تاریخ بسیار آشکار است. نادرخان به بهانه مبارزه با حبیبالله کلکانی، مردم را متحد کرد و کابل را گرفت، با این وعده که او قدرت را نمیخواهد و تنها برای بازگرداندن شاه امانالله خان تلاش میکند. اما پس از تصرف کابل، خود را شاه اعلام کرد و در طول چهل سال حکومت این خانواده، تلاش شد که حامیان و روشنفکران طرفدار امانالله خان را شکنجه و زندانی کنند و نام او را از تاریخ حذف کنند. اما پنهانکردن نام شاه امانالله خان مانند تلاش برای پنهانکردن خورشید بود و او تا آخر در دل مردم زنده ماند. بنابراین، برخی از خانوادهها، افراد و گروههای متنفذ حامی ظاهرشاه، که خود دارای فکر ملی و مترقی هستند، هنوز به دلیل تعصبات قبیلهای و دشمنیها تلاش میکنند به طور غیرمستقیم به نام و نشان شاه امانالله خان آسیب برسانند.
برخی از غربزدههای لیبرال:
این گروه نظریات متناقضی دارند. آنها برخی از نظریات امانالله خان را میپذیرند و برخی را رد میکنند. وقتی عکس ملکه ثریا را میبینند، امانالله خان را تکفیر میکنند، اما زمانی که پیامی خوب در سخنان امانالله خان مییابند، به وجد میآیند. این افراد گاهی عکس امانالله خان را در کنار یک مجاهد و گاهی در کنار یک جاسوس مشهور آمریکایی و وطنفروش قرار میدهند. آنها درک عمیقی از تاریخ ندارند، اما به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه به افکار شاه امانالله خان در جامعه آسیب میزنند و باید این رفتار منافقانه شناسایی شود.
شاه امانالله خان غازی کسی است که هرگز با دشمنان بر سر وطن و ارزشهای ملی خود معامله نکرد و تا آخر به آرمانهایش که افغانستانی پیشرفته، مستقل و خودکفا بود، وفادار ماند.
«اکثریت» این را میپذیرند که هیچکس و هیچ دوره تاریخی از نقد و انتقاد بالاتر نیست، اما این نقد باید علمی، مبتنی بر حقایق و نظریاتی باشد. اما در حال حاضر، نقدهای جاری بر امانالله خان و دوران او بیشتر پر از غرض، خصمانه و دشمنانه است که به نظام استبدادی حاکم بهانهای برای بقا و ادامه میدهد تا ممنوعیت مدارس دخترانه و کار زنان را توجیه کند.
افغانستان جدید به رهبری نسل جدیدی نیاز دارد که رویاهای شاه امانالله خان بزرگ را به واقعیت تبدیل کند. افغانستان یک کشور سنتی اسلامی است و در تمام دورههای تاریخی اینجا هندوها، سیکها، یهودیان و انسانهای با دینها، قومها و باورهای مختلف زندگی کردهاند. این کشور متعلق به تمام این مردم است و رهبری جدید باید این تنوع تاریخی افغانستان را در مواضع سیاسی خود به وضوح نشان دهد. نسل جدید باید متوجه شود که جنگ افغانستان قومی و مذهبی نیست، بلکه این جنگ برای ادامه استعمار است و تنها آن گروه و افرادی میتوانند برای افغانستان مبارزه کنند که بالاتر از تمام نیروهای استعماری باشند و با مبارزه سیاسی خالص و منسجم خود اعتماد ملت افغان را به دست آورند. فقط چنین نسلی میتواند به زنان و مردان افغان امید زندگی ببخشد. به سوی چنین مبارزهای!
یکصد و پنجمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان مبارک!
به سوی استقلال دوباره افغانستان!